برای تمام کسانی که دوستشان دارم ...
به بلندای آغـــــــــــــاز ...
.
.
.
... حروفـــــ آرامشــ ...
.
.
.
بگـــو از چشم کدام " ماه خیس " ، ...
دنیا را ،
دیده باشم ؟
که به کسانی منتهی شود
که دنیای من اند ... ؟
و حروفـــــ آرامشــیــــــ که این روزهـــــــا ...
فروشی شده ... !
بگـــــو کدام سیاره ی دیگــــر ...
کدام ردپـــــــا ...
و من کسانی را دارم که تو در خواب ...
آرزو خواهی کرد ...
" آزاد " ی که به وسعت نامش
رهایی دارد ...
مثل آسمانی که امشب می بارد ...
و ابر هایی که در کویر " سایه "سازند ...
سایه ای که همـــــراه است ...
با وزش نسیم بر " دشت زمان " ...
و گل هایی که نازند در دستان دخترکی که ،
" فــــــــــرنازم " بود ...
آرامش برادری دارد که که آرزوی همیشگی اش بود ...
من برادری دارم مثل تمنای بهار
مثل " حامد "ی که مجازی نیست ، جای برداری که نداشته ام ...
آری نسیم بر اوج آسمان " می رقصید "
جایی که احساسی مثل یک " شاپرک " ، ...
نقش میزد بر عصای زندگی و احساس ِ " پیــر مــــردی 24 سالــه " ...
در عمق قلبش انگار چیزی که مثل رویایی ناشناخته است ، ...
ریشه ای هزاران سالـــــه داشت ...
به وسعت " عـــــاطـفــه " ...
پدیده ای که این روزهـــــــــا ، میان چرخ دنده ها ی زنگی ماشینی مان ،
به تکه هایی تبدیل میشود که بر قلب آیندگان خواهد نشست ...
...
کسی را میشناسم که معنای سعادت دارد ...
مثل اسمش ...
" سعید " ی که واژه ها را صادقانه میگوید ...
و کسی که لبخندی دارد
که اگـــــــر نشناسی اش ، میگویی : مــــرموز است ...
امــا من میگویم ... سوت دارد ...
نمیدانی سوت چیست . مثل " امیر " ی که می گوید : خدافسس ... !
هنگامی که خاطرات گذشته مثل سکانس آخر تله فیلم زندگی ام ...
بر پرده " نگاهم " رژه میروند ...
یادم ناخودآگاه و سرکش به سراغ کسانی میرود که میروند ...
حتی حقیقت ِشان ...
و ببین که من دوستانی داشته ام ،
که پایبندند به آسمانی که میان هوایش " نفس " می کشند ...
و برای کسانی که دوستشان دارم ...
خواهم نوشت ...
" آسـان " باش ...
مثل سر آغــــــــازی دوباره
... برای فــــردا ...
... پایان
.
.
.
به قلم : ... aramesh ...